.
خدا تقصیری ندارد
این روزها
همه ی باران های دنیا
در دل ما آدم ها می بارد….!
.
.
.
ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ
ﺣﺎﻝ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ
ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺧﺎﮎ ﻣﯽ ﺳﭙﺎﺭﺩ
.
.
.
نمی شود نوشت
که این روزها چقدر عاشقانه باختم
نمی شود نوشت … !!!
.
.
.
هر بار که میخواهم به سمتت بیایم، یادم میافتد
دلتنگی
هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست !
.
.
.
دلم تنگ شده برایِ روزهایِ کودکی
که بهانه ی ِ گریه ام داشتن یک عروسک بود!
نه یک آدم
.
.
.
انگار پنجشنبه به دنیا آمدم…
دل به هرچه می بندم باید فاتحه اش را بخوانم..
.
.
.
ما به هم نمی رسیم
امّا
بهترین غریبه ات می مانم
که تو را همیشه دوست خواهد داشت
.
.
.
خسته تر از من … سایه ام
زانو میزند کنارِ گریزهای من
افسوس میخورد
رنج میبرد
صبوری میکند با کسی که
بودن را
به خودش
و به سایهای که زانو میزند کنارش
بدهکار است ..
.
.
.
گاهی شهری را
آرام دلی را
رابطه ای را ..
گاهی همه چیز را
به هم می ریزند ..
این “غریبه ” های لعنتی ..!
.
.
.
از وقتی رفته ای
آدم ها عجیب شبیه هم شده اند
و تو غریبه تر با آن ها و با من …
منی که این روزها
عجیب شبیه همه ی آدم ها شده ام ..
.
.
.
شب خیابان مثل من است
هر از چندی
خاطره ای بی احتیاط می گذرد
دلم یک تصادف جدی می خواهد
پر سر و صدا
آمبولانس ها سراسیمه شوند
و
کار از کار بگذرد !
.
.
.
بعد از تو
خیلی سخت خوابم می برد …
مثل دیشب …
امشب …
که هرچه تمرکز می کنم صدایت یادم بیاید
نمی شود …
و
آرزو می کنم
کاش بودی
فقط
اندازه ی یک ” شب بخیر ” کوتاه الکی !
کاش بودی …
.
.
.
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺒــــــﯿﻨﯽ
ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ
ﺟـــﺰ . . . یک استکان خالی
ﯾﮏ ﺑﻐﻞ خاطره
ﭼﻨــــــــﺪ ﺧﻂ ﺣﺮﻑ ﻧﺎﮔﻔﺘــــﻪ
ﻭ ﯾﮎ ﺩﻝ ﭘﺮ..
.
.
.
سخت است ببازی
تمام احساس پاکت را
و هنوز نفهمیده باشی
اصلا دوستت داشت؟؟؟!!!
.
.
.
لرزش صدایم مال سرمای هواست
این پرده ی اشک روی چشمهایم هم همینطور
چیزیم نیست به خدا
من فقط دلواپس توام ، لباس گرم در چمدانت گذاشتی ؟
.
.
.
نمی شود نوشت
که این روزها چقدر عاشقانه باختم
نمی شود نوشت … !!!
.
.
.
روزها پر و خالی می شوند
مثل فنجان های چای در کافه های بعدازظهر
اما…
هیچ اتفاق خاصی نمی افتد
این که مثلا تو
ناگهان…
در آن سوی میز نشسته باشی!
.
.
.
سکوتم را دست کم نگیر
من به جایی رسیدم که هر روز
بی صدا دلم برایت تنگ میشود
خدا میداند و
پنجره و آسمان و باران
.
.
.
منصفانه تر بود که هر کس
تاوانِ نفهمی خودش را می داد..
.
.
.
شاید بگذرم از تو ، اما حساب لبهایت از تمام تو جداست
الکی ست مگر
من از آن لبها دوستت دارم شنیده ام
.
.
.
حالا که می روی
چشمانم را بگیر
فردای رفتنت دیدن ندارد
.
.
.
در نگاهم اگر نیستی
در خیالم سر شاری
.
.
.
دیگر خسته شدم از بس از “تـــــو” نوشتم
میخواهم از “خودم” بنویسم
“من” هنوزم دوســـــتـــت دارم
.
.
.
بعد از تو
همه چیز خوب است
الا حالم!