لینک دیدن فیلم
مادر شهید توضیح میدهد
¤ پس چطور به این خنده یقین پیدا كردید؟
همه
می پرسیدند چرا شهید خندید؟ چند روز بعد از مراسم، عكس های قبل از
خاكسپاری و لحظه خاكسپاری به دست ما رسید. آنها را كه كنار هم می گذاشتیم،
همه نشان از واقعیت این قضیه می داد.
اما
آنچه باعث یقین بیشتر شد این بود كه سه روز پس از خاكسپاری محمدرضا را در
خواب دیدم؛ گفتم: محمدرضا، مگر تو شهید نشدی؟ گفت:«بله» گفتم: پس چرا
خندیدی؟ گفت: «من هر چیزی را كه در آن دنیا و این دنیا بهتر از آن و بالاتر
از آن و قشنگ تر از آن نیست، دیدم به همین دلیل خندیدم.» این جمله را كه
گفت از خواب بیدار شدم.
یك سند دیگر كه نشان از خنده محمدرضا بود، چیزی بود كه در وصیت نامه نوشته بود. حافظ شعری دارد با این مضمون كه:
«روی بنما و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را گو باد ببر
ما كه دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر»
كه
محمدرضا در نسخه اصلی مصرع دوم را خط زده و نوشته بود: «وانگهم تا به لحد
خرم و دلشاد ببر» كه همین بیت وصف حالش شد. «روز مرگم نفسی وعده دیدار بده/
وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر»