loading...
☀☀☀☀تنهایی☀☀☀☀
آخرین ارسال های انجمن
بازدید : 329 سه شنبه 1391/11/17 نظرات (0)

روز چهارم، یک شروع خیلی بد و یک ادامه عالی داشت. دیدن فیلمی چون «عقاب صحرا» در سئانس اول، واقعا می تواند باقی مانده روزت را هم نابود کند ولی «خدا گر ز حکمت ببندد دری / ز رحمت گشاید در دیگری» و این چنین بود که دیدن «اشیا از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکترند» و به ویژه «قاعده تصادف» حالمان را خوب خوب کرد.

آقایان، روسا و زعمایی که این بودجه های کلان از بیت المال را خرج ساختن فیلمی مثل «عقاب صحرا» می کنید و بعد هم نگاه خطاپوشتان را با بکار بردن اصطلاح جدیدالورود فیلم فاخر، برای آن در حکم دلیل و توجیه عملکردتان می آورید؛ لطفاً یک بار هم که شده تعریف این فیلم فاخر را برای ما هم روشن کنید.

نگذارید ما همین طور در ضلال مبین باقی بمانیم و نفهمیم چطور این ساخته آقای مهرداد خوشبخت، که نه فیلمنامه درست و حسابی دارد، نه کارگردانی، نه بازیگری، نه منطق داستانی و ده ها ضعف دیگر؛ صرفاً به خاطر ساخته شدن چند دکور لایق چنین عنوانی می شود و مثلاً همین فیلم بهنام بهزادی که می تواند آبروی سینمای ما باشد، فاخر نیست؟

سروران، اساتید و همه چیز دانان محترم بالا غیرتا یک ژانر جدید به سینمای ما اضافه نکنید. هنوز مرکب بخشنامه های سینمای معناگرا خشک نشده و کسی هم به یاد نمی آورد چند سال صرف بودجه، وقت و استعداد چه ارمغانی برایمان داشت. در سینما و هر هنر دیگری ما فقط اثر هنری خوب و بد داریم و بس. و این فیلم فاخر! شما اثر بسیار بدیست. عقاب صحرا قرار است طی ماجرایی عاشقانه، واقعه بسیار مهم فتح مکه توسط پیامبر (ص) را نیز روایت کند. داستان عشق دختری از طبقه اشراف – نصیبه - و مردی آهنگر – ابوبصیر – و البته رقیب دیوسیرتی باز هم از اشراف مکه به نام شیبه. و نگفته پیداست که در آخر پسر فقیرو دختر پولدار به هم می رسند و سر آن اریستوکرات عرب جاهلی هم بی کلاه می ماند! راستی این فیلم نکات جالبی هم در مورد میزان آزادی های زنان در دوران جاهلیت اعراب طرح می کند که می تواند برای فمینیست های محترم و فیلسوفان تاریخ رهگشا باشد! برای نمونه همین نصیبه خانم در جامعه ای که بنا بر مشهور، دخترانش را زنده به گور می کرده؛ در شب عروسی فرار می کند و وقتی هم دستگیر می شود؛ عزیز تر هم می گردد! والله به جولیا رابرتز در «عروس فراری» گری مارشال در جامعه بی بند و بار آمریکای امروز پس از فرار از مراسم ازدواج بیشتر انتقاد شد تا به ایشان! یعنی در آن زمان هم قلم در دست دشمن بوده که ما از این میزان آزادی بی خبر بوده ایم؟!

نرگس آبیار با فیلم اولش «اشیا از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکترند» نوید ظهور یک فیلمساز خوش قریحه را می دهد. فیلمنامه پر از جزئیات و ریزه کاری هایی روایی اثر به خوبی شخصیت ها را به ما می باوراند. ما را ناگزیر از همذاتپنداری با آنان می کند. قضاوت های عجولانه مان را به چالش می کشد و.... آبیار هنرمندانه نگرانی های به ظاهر کوچک لیلا را چنان برایمان در چارچوب داستان طراحی می کند که تمام دنیایمان در طول روایت، پیدا شدن یک ظرف، به هوا رفتن یک بادبادک، آبرومند بودن یک مهمانی و... می شود. و مگر دنیای همه ما مملو از همین اتفاق های بی اهمیت برای دیگران و حیاتی برای خودمان نیست؟ به همین سادگی! فیلم بهترین نمایش خواندن نمازی را که تا به حال در سینما دیده ام را هم دارد؛ غیر شعاری، زیبا، در خدمت داستان و مملو از پرده پوشی کردگار.

«تنها دو بار زندگی می کنیم» - اولین فیلم بهنام بهزادی – برای من یک اتفاق فراموش نشدنی بود. یک شاهکار واقعی که تاخیر دو ساله در اکران، نگذاشت به جایگاه واقعیش برسد. پس از دیدن «قاعده تصادف» دیگر می توان با اطمینان، حضور یک فیلمساز برجسته در سینمایمان را نوید داد. فیلم با تمرکز بر شکاف ارتباطی میان دو نسل، به چرایی این جدایی و اثراتش در جامعه می پردازد. اجرای تئا تر محملی برای تعامل و تضارب آرای شخصیت هایی می شود که هر کدام هویت خود را دارند اما در عین حال در می یابند که قسمتی از هویتشان را هم مدیون گروهی هستند که آن ها را در خدمت هدفی واحد قرار داده است. کارگردانی عالی و بازی های بسیار خوب بازیگران بعضاً تازه کار همراه با فیلمنامه ای پر از جزییات، امیدوارمان می کند که سینمای ایران زنده است و زنده می ماند. توضیحات بیشتر بماند برای زمان اکران که امیدوارم دو سال دیگر نباشد!

و اما حاشیه روز: سینمای رسانه به طرز عجیب و غریبی شلوغ است. هیچوقت فکر نمی کردم اینقدر همکار مطبوعاتی داشته باشم! به هر حال بسیاری از همکاران مجبورند در بسیاری از سانس ها روی زمین بنشینند. دیروز یکی از همین لابد همکار ها! که خانم نسبتاً مسنی هم بود؛ در ابتدای فیلم «قاعده تصادف» و پس از اینکه در عنوانبندی کارگردان، فیلم را به پدر و مادر خود تقدیم کرد؛ رو کرد به کناریش و گفت: «این فیلم خوبیه.» و وقتی مخاطبش پرسید: «مگه شما این فیلم رو دیدی؟» پاسخ داد: «نه، ولی کارگردانش پدر، مادرداره!» خوب، این هم یک جور نقده دیگه! که فقط جایش از آشپزخانه به سینما مطبوعات کشیده شده.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از این سایت خوشت اومد؟
    ؟
    چند سالته؟
    دوست دارید بیشتر در مورد چه فیلم ها و هنرمندانی مطلب بگذاریم؟
    چگونه وارد این سایت شدید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2151
  • کل نظرات : 55
  • افراد آنلاین : 20
  • تعداد اعضا : 4927
  • آی پی امروز : 196
  • آی پی دیروز : 211
  • بازدید امروز : 303
  • باردید دیروز : 526
  • گوگل امروز : 14
  • گوگل دیروز : 18
  • بازدید هفته : 1,150
  • بازدید ماه : 12,054
  • بازدید سال : 121,946
  • بازدید کلی : 3,715,132