loading...
☀☀☀☀تنهایی☀☀☀☀
آخرین ارسال های انجمن
بازدید : 519 یکشنبه 1392/02/22 نظرات (1)
مسافری خسته كه از راهی دور می آمد ، به درختی رسید و تصمیم گرفت كه در
سایه آن قدری اسـتراحت كند غافـل از این كه آن درخت جـادویی بود ، درختی
كه می توانست آن چه كه بر دلش می گذرد برآورده سازد...!

وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فكر كرد كه چه خوب می شد
اگـر تخت خواب نـرمی در آن جا بود و او می تـوانست قـدری روی آن بیارامد.
فـوراً تختی كه آرزویـش را كرده بود در كنـارش پدیـدار شـد !!!
مسافر با خود گفت : چقدر گـرسـنه هستم. كاش غذای لذیـذی داشتم...
ناگهان میـزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیـر در برابرش آشـكار شد.
پس مـرد با خوشحالی خورد و نوشید...
بعـد از سیر شدن ، كمی سـرش گیج رفت و پلـك هایش به خاطـر خستگی و غذایی
كه خورده بود سنگین شدند. خودش را روی آن تخت رهـا كرد و در حالـی كه به
اتفـاق های شـگفت انگیـز آن روز عجیب فكـر می كرد با خودش گفت :
قدری میخوابم. ولی اگر یك ببر گرسنه از این جا بگـذرد چه؟
و ناگهان ببـری ظاهـر شـد و او را درید...
هر یك از ما در درون خود درختی جادویی داریم كه منتظر سفارش هایی از جانب ماست.
ولی باید حواسـمان باشد ، چون این درخت افكار منفی ، ترس ها ، و نگرانی
ها را نیز تحقق می بخشد.
بنابر این مراقب آن چه كه به آن می اندیشید باشید...
مردم اشتباهات زندگی خود را روی هم می ریزند و از آنها غولی
به وجود می آورند که نامش تقدیر است
جان اولیورهاینر 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از این سایت خوشت اومد؟
    ؟
    چند سالته؟
    دوست دارید بیشتر در مورد چه فیلم ها و هنرمندانی مطلب بگذاریم؟
    چگونه وارد این سایت شدید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2151
  • کل نظرات : 55
  • افراد آنلاین : 15
  • تعداد اعضا : 4927
  • آی پی امروز : 285
  • آی پی دیروز : 211
  • بازدید امروز : 430
  • باردید دیروز : 526
  • گوگل امروز : 14
  • گوگل دیروز : 18
  • بازدید هفته : 1,277
  • بازدید ماه : 12,181
  • بازدید سال : 122,073
  • بازدید کلی : 3,715,259