loading...
☀☀☀☀تنهایی☀☀☀☀
آخرین ارسال های انجمن
بازدید : 579 جمعه 1392/01/23 نظرات (0)

داستان کوتاه آموزنده یک مشت نمک

روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس به یاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .

استادپرسید : ” مزه اش چطور بود ؟ ”

شاگردپاسخ داد : ” بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش ”

پیر هندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه .

رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه . شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .

استاد اینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : ” کاملا معمولی بود . ”

پیرهندو گفت : رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب . . .

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از این سایت خوشت اومد؟
    ؟
    چند سالته؟
    دوست دارید بیشتر در مورد چه فیلم ها و هنرمندانی مطلب بگذاریم؟
    چگونه وارد این سایت شدید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2151
  • کل نظرات : 55
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 4927
  • آی پی امروز : 295
  • آی پی دیروز : 307
  • بازدید امروز : 920
  • باردید دیروز : 849
  • گوگل امروز : 10
  • گوگل دیروز : 12
  • بازدید هفته : 5,602
  • بازدید ماه : 13,614
  • بازدید سال : 81,057
  • بازدید کلی : 3,674,243